کد مطلب:77597 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:135

خطبه 113-در اندرز به مردم











و من خطبه له علیه السلام

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است:

«الحمد لله الواصل الحمد بالنعم و النعم بالشكر.»

یعنی سپاس و ستایش مختص خدائی است كه مبلغ حمد و ملهم حمد است به عباد، به سبب اعطای نعمتهای غیر متناهیه ی وجود و كمالاتش و مبلغ نعمتهای عظیمه ی متوالیه است به عباد، به سبب شكر كردن ایشان و فقره ی اولی حمد است به نعمتهای سابقه و ثانیه حمد است به نعمتهای لاحقه.

«نحمده علی آلائه كما نحمده علی بلائه.»

یعنی چنانكه حمد می كنیم خدا را بر بلایا و محن او، حمد می كنیم او را بر عطایای او بطریق اولی، زیرا كه حمد بر بلایای مستلزمه ی عطایا، مستلزم حمد است بر عطایا به طریق اولی.

«و نستعینه علی هذه النفوس البطاء عما امرت به، السراع الی ما نهیت عنه. »

یعنی طلب یاری می كنم از خدا بر تسلط این نفسهائی كه این صفت دارند كه كند باشند از به جا آوردن آنچه را كه مامورند به او و جلدند به آن چیزی كه ممنوع باشند از او.

«و نستغفره مما احاط به علمه و احصاه كتابه: علم غیر قاصر و كتاب غیر مغادر. »

یعنی طلب مغفرت و پوشیدن می كنم از او گناهانی كه فروگرفته است او را دانش او و شماره كرده است كتاب كرام الكاتبین او: آن علم علمی است كه كوتاه نیست از احاطه و آن كتاب كتابی است كه وانگذاشته است چیزی را از شماره. و مراد طلب مغفرت

[صفحه 563]

گناهان شیعیان است[1] و طلب ترقیات به اعلا درجات جنان.

«و نومن به ایمان من عاین الغیوب و وقف علی الموعود، ایمانا نفی اخلاصه الشرك و یقینه الشك.»

یعنی اعتقاد می كنم به وجود آن خدا مثل اعتقاد كسی كه به چشم دیده باشد نادیدنیها را و مطلع شده باشد بر اموری كه وعده شده است و خواهد آمد، اعتقاد كردنی كه نیست گرداند خالص بودن او حقیقت شرك را و تعیین ثابت جزم او ماهیت شك را.

«و نشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له و ان محمدا عبده و رسوله صلی الله علیه و آله و سلم، شهادتین تصعدان القول و ترفعان العمل، لا یخف میزان توضعان فیه و لا یثقل میزان ترفعان عنه.»

یعنی و شهادت می دهم[2] بر اینكه نیست خدایی مگر او یگانه است، نیست شریكی از برای او و اینكه محمد بنده ی اوست و فرستاده ی اوست صلی الله علیه و آله و سلم دو شهادتی كه بالا ببرند اعتقاد را و بلند گردانند عبادت را و شهادتی كه سبك نشود از چیزی ترازویی كه بگذارند این دو شهادت را در او و سنگین نشود از چیزی ترازویی كه بردارند این دو شهادت را از او.

«اوصیكم عبادالله بتقوی الله التی هی الزاد و بها المعاذ: زاد مبلغ و معاذ منجح. دعا الیها اسمع داع و وعاها خیر واع، فاسمع داعیها و فاز واعیها.»

یعنی وصیت می كنم شما را ای بندگان خدا! به پرهیزكاری از برای خدای تعالی، پرهیزكاری آن چنانی كه او توشه ی راه است و به پرهیزكاری خدا است پناه از بدیها: توشه ایست رساننده ی به منزل نجات و پناهی است ظفر به حوایج و طلبات، خواند به سوی او شنواترین[3] خواننده و محافظت كرد او را بهترین محافظت كننده كه پیغمبر باشد صلی الله علیه و آله پس شنوانید به خلق خواننده ی آن و رستگار گردید حافظ آن.

«عباد الله! ان تقوی الله حمت اولیاء الله محارمه و الزمت قلوبهم مخافته.»

یعنی ای بندگان خدا! به تحقیق كه تقوای خدا منع كرد از دوستان خدا حرامهای خدا

[صفحه 564]

را و لازم گردانید به دلهای دوستان خدا خوف خدا را.

«حتی اسهرت لیالیهم و اظمات هواجرهم، فاخذوا الراحه بالنصب و الری بالظما و استقربوا الاجل فبادروا العمل و كذبوا الامل فلا حظوا الاجل.»

یعنی اینكه بی خواب گردانید تقوی شبهای دوستان خدا را به نماز گزاردن و تشنه ساخت روزهای گرم ایشان را به روزه گرفتن، پس مستحق شدند راحت آخرت را به سبب تعب دنیا و سیرابی قیامت را به سبب تشنگی در دنیا و نزدیك شمردند مرگ را، پس پیشدستی كردند به عبادت و دروغ داشتند آرزوی دنیا را، پس نگاه كردند به آخرت.

«ثم ان الدنیا[4] دار فناء و عناء و غیر و عبر، فمن الفناء ان الدهر موتر قوسه، لا تخطی ء سهامه و لا توسی جراحه، یرمی الحی بالموت و الصحیح بالسقم و الناجی بالعطب. آكل لا یشبع و شارب لا ینقع.»

یعنی به تحقیق كه دنیا دار نیستی است و دار تعب و رنج است و دار تغیر و انتقال و دار عبرت و عبور است، پس از جهت دار نیستی بودن دنیا است كه روزگار به زه كننده ی كمان خود است، در حالتی كه خطا نمی شود تیرهای بلاهای او و مداوا نمی شود زخمهای او، می اندازد زنده را به مرگ و صحیح را به بیماری و رستگار را به هلاكت. خورنده ای است كه سیر نمی شود و آشامنده ای است كه سیراب نمی گردد.

«و من العناء ان المرء یجمع ما لا یاكل و یبنی ما لا یسكن، ثم یخرج الی الله لا مالا حمل و لا بناء نقل.»

یعنی از جهت عنا و تعب دنیا است كه مرد جمع می كند مالی را كه نمی خورد و بنا می گذارد سرایی را كه سكنی نمی كند، پس بیرون می رود به سوی جزای خدا در حالتی كه مالی را بار نكرده است و سرایی را نقل نكرده است.

«و من غیرها انك تری المرحوم مغبوطا و المغبوط مرحوما! لیس ذلك الا نعیما زل و بوسا نزل.»

[صفحه 565]

یعنی و از تغیرات دنیا است كه می بینی تو شخصی را كه از فقر و فاقه محل ترحم بود، محسود مردم است در دولت و مال و شخصی را كه محسود مردم در ثروت و سامان[5]، موضع ترحم است از فقر و فاقه، نیست آنچه می بینی مگر از جهت اینكه آن مرحوم نازل شد و متحمل گردید سختی[6] ستمكشی را و آن مغبوط لغزاند نعمت صاحب نعمتی را از او و ستم به او كرد. و كلام از قبیل لف و نشر مشوش است.[7].

«و من عبرها ان المرء یشرف علی امله[8]، فیقطعه[9] حضور اجله! فلا امل یدرك و لا مومل یترك.»

یعنی از عبرتهای دنیا است كه مرد مشرف می شود بر مامولش و نزدیك می گردد به رسیدن آنچه را كه آرزو دارد، پس منقطع می سازد آرزوی او را حاضر شدن مرگ او، پس نیست هر آرزویی كه رسیده شود و نیست هر آرزوكننده كه واگذاشته شود از مرگ.

«فسبحان الله ما اغر سرورها و اظما ریها و اضحی فیئها. لا جاء یرد و لا ماض یرتد.»

یعنی و تسبیح می كنم خدا را در مقام تعجب كه چه بسیار فریب دهنده است خوشحالی دنیا و تشنه كننده است سیرابی دنیا و در آفتاب شونده است سایه ی دنیا و نیست آینده كه رد شود و نه گذشته (ای) كه بازگردد.

«فسبحان الله ما اقرب الحی من المیت للحاقه به و ابعد المیت من الحی لانقطاعه عنه.»

یعنی پس تسبیح می كنم خدا را در مقام تعجب كه چه بسیار نزدیك است زنده به مرده از جهت ملحق شدن زنده به مرده و چه بسیار دور است مرده از زنده به سبب منقطع شدن مرده از زنده!

«انه لیس شی ء بشر من الشر الا عقابه و لیس شی ء بخیر من الخیر الا ثوابه.»

یعنی به تحقیق كه نیست چیزی از نوع عذاب عذاب مگر عذاب خدا و نیست چیزی از نوع ثواب ثواب مگر ثواب خدا.

[صفحه 566]

«و كل شی ء من الدنیا سماعه اعظم من عیانه و كل شی ء من الاخره عیانه اعظم من سماعه، فلیكفكم من العیان السماع و من الغیب الخبر.»

یعنی و هر چیزی از دنیا شنیدن اوصاف او بزرگتر است از دیدن او و هر چیزی از احوال آخرت دیدنش بزرگتر است از شنیدن اوصاف او، پس باید كفایت كند شما را از دیده شنیدن و از ندیده خبر كردن.

«و اعلموا ان ما نقص من الدنیا و زاد فی الاخره خیر مما نقص من الاخره و زاد فی الدنیا، فكم من منقوص رابح و مزید خاسر. ان الذی امرتم به اوسع من الذی نهیتم عنه و ما احل لكم اكثر مما حرم علیكم، فذروا ما قل لما كثر و ما ضاق لما اتسع.»

یعنی بدانید كه به تحقیق كه هر چیزی كه كم كننده است از دنیا و زیادكننده است در آخرت، بهتر است از چیزی كه كم كننده است از آخرت و زیادكننده است در دنیا. پس چه بسیار كم شده كه با سود است و چه بسیار زیاد شده كه با زیان است، به تحقیق كه آنچه را كه مامور شده اید به او وسیع تر است از آنچه كه بازداشته شده اید از او و آنچه را كه حلال شده از برای شما، بیشتر است از آنچه كه حرام شده است بر شما. پس واگذارید آنچه را كه كم است از جهت آنچه كه بسیار است و آنچه تنگ است از برای آنچه وسیع است.

«قد تكفل لكم بالرزق و امرتم بالعمل، فلا یكونن المضمون لكم طلبه اولی بكم من المفروض علیكم عمله.»

یعنی به تحقیق كه متكفل شد از برای شما[10] به روزی و مامور شدید از جانب او به عبادت كردن. پس البته نباید باشد طلب كردن آن روزی كه مضمون است از برای شما سزاوارتر به شما از عبادتی كه واجب گردانیده شده است به جا آوردن او را، یعنی طلب روزی مضمون را نباید اولی و الیق بدانید از طلب عبادت واجبه ی بر شما، بلكه سعی شما در طلب عبادت واجبه باید بیشتر باشد از سعی در طلب روزی كه خدا ضامن آن شده است كه به قدر كفایت البته برساند.

[صفحه 567]

«مع انه و الله لقد اعترض الشك و دخل الیقین، حتی كان الذی ضمن لكم قد فرض علیكم و كان الذی قد فرض علیكم قد وضع عنكم.»

یعنی با این حال سوگند به خدا كه به تحقیق كه ظاهر گردید در شما شك و مدخول و معیوب گردید آن چیز كه یقین بود از برای شما، تا اینكه گویا كه آن چیزی كه ضامن داده شده بود از برای شما[11] از روزی، به تحقیق كه واجب ساخته شده بر شما و گویا آن چیزی كه واجب شده بر شما از عبادت، به تحقیق كه برداشته شده از شما.

«فبادروا العمل و خافوا بغته الاجل، فانه لا یرجی من رجعه العمر ما یرجی من رجعه الرزق و ما فات من الرزق رجی غدا زیادته و ما فات امس من العمر لم یرج الیوم رجعته. الرجاء مع الجائی و الیاس مع الماضی. ف (اتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون)»[12].

یعنی پس پیشی جوئید به عبادت كردن و بترسید ناگاه رسیدن مرگ را، پس به تحقیق كه نیست امیدی از برگشتن عمر آن قدری كه امید است از برگشتن روزی و آنچه فوت شده از روزی امروز امید است در فردا زیاد شدن او و آنچه كه فوت شده از عمر در دیروز امید نیست در امروز برگشتن او. امید به آینده است و نومیدی در گذشته. پس «بپرهیزید خدا را حق پرهیز او و باید نمیرید مگر اینكه از جمله مسلمانان واقعی باشید.»

[صفحه 568]


صفحه 563، 564، 565، 566، 567، 568.








    1. چ: شیطان است.
    2. هر سه نسخه: می دهم، درست آن: می دهیم.
    3. ن و چ: شنواننده ترین.
    4. اصل: الدار.
    5. چ: و امان.
    6. ن: آن مرحوم نازل شد سختی.
    7. لف و نشر مشوش از صنایع بدیع است، یعنی آوردن دو مطلب و وصف آنها بطور نامرتب.
    8. چ: علی اهله.
    9. در نسخه های دیگر: فیقتطعه.
    10. چ: خدا از برای شما.
    11. چ: ضامن داده شده از برای شما.
    12. آل عمران / 102.